جدول جو
جدول جو

معنی چاه ویل - جستجوی لغت در جدول جو

چاه ویل
چاهی بی انتها در جهنم
تصویری از چاه ویل
تصویر چاه ویل
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(یِ)
دهی است از دهستان کوهستان بخش داراب شهرستان فسا که در 90 هزارگزی خاور داراب واقع شده. کوهستانی و سردسیر است و 1004 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش انجیر، مویز، گل سرخ، توتون، بادام و گردو، شغل اهالی باغبانی و قالی بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(هَِ یَ)
چالۀ یخ. یخچال. یخدان. محلی که هنگام زمستان و فصل یخ بندان، یخ در آنجا ذخیره کنندو از آن یخ در تابستان استفاده نمایند:
بود غاری در آن خرابستان
خوشتر از چاه یخ به تابستان.
نظامی
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان لب کویر بخش بجستان شهرستان گناباد که در 25 هزارگزی شمال خاوری بجستان و 12 هزارگزی شمال شوسه گناباد به فردوس واقع شده، دامنه، خشک و گرمسیر است و 46 تن سکنه دارد، آبش از قنات، محصولش غلات و زیره، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’قریه ای است از قرای تنگستان از بلوکات فارس’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 132)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان میان ولایت بخش حومه شهرستان مشهد، دارای 70 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آن غلات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان شوشتر. از 14 قریۀ بزرگ و کوچک تشکیل شده و سکنۀ آن در حدود 2000 تن است و مرکز دهستان قریۀ شاهی ولی است. قراء مهم آن: قریۀ نگاری و ضحاک که هر یک 300 تن سکنه دارد. آب آن از شعبه رود خانه کارون و چاه. محصول آن غلات دیمی و کنجد است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
زمین (در زمین) همواری که در نشیب و فراز نباشد بعمق شصت گز بلند (کنند) و آن را مشبک سازند و در آن نشینند تا کیفیت افلاک و نجوم دریابند. چاه ستاره جو، مرادف این است. (آنندراج). جای زیج نشستن ستاره شناس:
از شرم ارتفاع فرو رو به چاه زیچ
اخترشناس طالع واژون خویش باش.
استاد (از آنندراج).
رجوع به چاه ستاره جو شود
لغت نامه دهخدا
(شِ)
دهی است از دهستان تراکمه بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 136 هزارگزی جنوب خاور کنگان، کنار راه فرعی لار به گله دار واقع شده. جلگه، گرمسیر و مالاریائی است و 98 تن سکنۀ فارس و ترک دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و انار، شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(ظِلْ لی)
دهی است از دهستان پائین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد که در 27 هزارگزی شمال باختری فریمان واقع شده. دامنه و معتدل است و 17 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی است از دهستان تراکمه بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 115 هزارگزی جنوب خاور کنگان و یک هزارگزی جنوب خاور راه فرعی لار بگله دار واقع شده. جلگه، گرمسیر و مالاریائی است و 60 تن سکنه دارد. آبش از چشمه محصولش غلات و انار، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(ک)
دهی است از دهستان دستگردان بخش طبس شهرستان فردوس که در 115 هزارگزی شمال طبس واقع شده. جلگه و گرمسیر است و 98 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، پنبه، گاورس و ذرت، شغل اهالی زراعت و راهش اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان حصن بخش زرندشهرستان کرمان که در 30 هزارگزی جنوب باختری زرند و7 هزارگزی باختر راه مالرو زرند به بافق واقع شده، جلگه و معتدل است و 353 تن سکنه دارد، آبش از قنات، محصولش غلات، حبوبات، پسته و پنبه، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان سیاهو بخش مرکزی شهرستان بندرعباس که در 108 هزارگزی شمال بندرعباس و 4 هزارگزی شمال راه شوسه کرمان به بندرعباس واقع شده و15 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند که در 71 هزارگزی شمال خاور قاین واقع شده. جلگه و گرمسیر است و 91 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و شلغم، شغل اهالی زراعت، مالداری و قالیچه بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
قلاب چندند که بدان دلو از چاه بیرون آورند، (انجمن آرا)، کنایه از قلاب آهنین که چیزهای در چاه افتاده را بدان برآرند، (آنندراج)، قلابی که بدان چیز به چاه افتاده را برآرند، (ناظم الاطباء)،
چاخو، مقنی، چاه کن، حفرکننده چاه قنات، آنکه در کندن چاه های قنات و باز کردن مجرای زیرزمینی قنوات مهارت دارد، چاهجو، معنی ترکیبی آن جویندۀ چاه و یوز بمعنی جوینده است، (انجمن آرا) (آنندراج)، چاهجو، یوز مبدل یوس است و یوس بمعنی تفحص و تجسس است، (فرهنگ نظام)، چاه یوس، (فرهنگ نظام)، رجوع به چاه پوز و چاهجو شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان حومه بخش اهرم شهرستان بوشهر که در 14 هزارگزی شمال اهرم و 6 هزارگزی خاور کوه قلعه دختر واقع شده است، جلگه، گرمسیر و مالاریائی است و 374 تن سکنه دارد، آبش ازچاه، محصولش غلات، خرما و تنباکو، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش بمپور شهرستان ایرانشهر که در 8 هزارگزی جنوب بمپور و7 هزارگزی جنوب شوسۀ بمپور به چاه بهار واقع شده و 30 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’قریه ای است از بلوک شبانکارۀ دشتستان و طول بلوک شبانکاره شش فرسخ و عرض آن نیز همین قدر است، (مرآت البلدان ج 4 ص 133)
لغت نامه دهخدا
تئودور، شاعر فرانسوی است متولد سال 1823 و درگذشته به سال 1891 میلادی او پیروی از مکتب ویکتور هوگو و آلفرد دوموسه و تئوفیل گوتیه میکرده است، پارچه و یا نخی که بدان هر چیزی را بندند، بسته و توده از هرچیز، چون بسته و تودۀ کاغذ و امثال آن، مأخوذ از فرانسوی، گروه و دسته ای که هدف و مقصود خاص دارند، جمعی که گرد هم آیند و برای انجام دادن کاری هریک وظیفه ای بعهده گیرند، مثل، باند قاچاقچی، باند هروئین ساز و هروئین فروش، باند بچه دزدها و ... باندبازی، دسته بندی، باریکه ای آسفالت شده از زمین فرودگاه که هواپیما بر آن فرود آید
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است جزء دهستان اشکور بالا بخش رودسر شهرستان لاهیجان که در 62 هزارگزی جنوب رودسر و 26 هزارگزی جنوب خاوری سی پل واقع شده. کوهستانی و سردسیر است و 228 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، بنشن، لبنیات و عسل، شغل اهالی زراعت، گله داری و شالبافی و راهش مالرو وصعب العبور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شاه بیل
تصویر شاه بیل
بیل بزرگ، پاروی بزرگ کشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاه پیل
تصویر شاه پیل
شاه فیلان، فیل بزرگ، (شطرنج) رخی که در قلعه باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاه زیج
تصویر چاه زیج
چاه زیچ چاه زیگ (زیج تازی گشته زیگ پارسی است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاه یوز
تصویر چاه یوز
قلابی باشد که بدان چیزی را که بچاه افتد بر آرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاه یوز
تصویر چاه یوز
قلابی باشد که بدان چیزی را که به چاه افتد برآرند
فرهنگ فارسی معین